سلام
خوب خوش حالی من به این خاطره که دیشب تونستم برم توی سایت رسمی فرزاد .
و اما این که عسل جون داره می ره
من ناراحت شدم اما گفتم هر موقع عسل شاد باشه منم
شادم
برای همین بهش تبریک می گم و امید وارم هر موقع ما رفتیم شیراز خونشون بزرگ باشه چون ما
دسته جمعی می یاییم (هواداران فرزاد)کادو هم نمی یاریم (حداقل من نمی یارم )چون
من یه اصفهانی یمو خون رستم دارم 
برای همین این شعرو که یکی از دوستان گفته تقدیم می کنم به عسل جون که قراره عروس بشه
به یاد آرم که همچون غنچه بودم به فکر درس و مشق و بچه بودم
کمی رشد و تکامل یافتم من هزاران تار رویا بافتم من
به دنبال شوهر در کوی و برزن دو صد گله پسر دنباله من!!!!
در آن صدها نفر یک یار دیدم به پشتش کوله بار مار دیدم
به من می گفت این مار ضعیفی است به جز همراه من ، با هیچ کس نیست
خلاصه محو آن مهر و محبت گرفت از دست من یکباره قدرت
به او گفتم "بله" اما پس از آن شدم من همسر آن مار بی جان!!
چونان سوهان به روحم می نوازد مرا در تونل آتش گدازد
چو اسمش هست :"مادرشوهر من" خودت تا ته بخوان درد سر من
.
.
. شنیدم یک کلید با آه و اوهی به سرقت رفته از استاد تهی!!
گمان دارم کلید قلب او را کنم پیدا همین امروز و فردا
چو مادرشوهرم یکبار خندان صدا زد سمت ماهواره :" تهی جان!"
اینم تقدیم به عسلم
به او گشتم من از آن لحظه مضنون به تعقیب و گریزم من هراسون!